سرگذشت

دفترچه خاطرات

سرگذشت

دفترچه خاطرات

زندگی ساده

فکر می‌کنم محض شاعرانگی این کار هم که شده، همیشه رخت هایم را بیرون پهن خواهم کرد، تا وقتی آنها را از روی بند برمیدارم، بوی باد را از آنها بشنوم. راستش گمان می‌کنم تنها راهِ بوییدنِ باد همین است که صورتت را در ملافه های شسته ای که تازه خشک شده اند، فرو کنی