سرگذشت

دفترچه خاطرات

سرگذشت

دفترچه خاطرات

گاهی


گــاهـی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود…

گــه با دو صد مقدمه ناجور میشود…

گــاهـی برای خنده دلم تنگ میشود

گــاهـی تمام این آبی آسمان ما
یــکباره تیره گشته و بی رنگ میشود…


گــاهـی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هــرچه زندگیست دلت سیر میشود…