سرگذشت

دفترچه خاطرات

سرگذشت

دفترچه خاطرات

۱۸۹

وقتی از دید هاشم به « یک عمر »  نگاه می کنم، می ترسم. به پایان عمر و باقی موندن یک حسرت، به یک دو راهی، به زندگی ای که دیگه تکرار نمیشه، به اتفاقی که دیگه فرصتی برای جبرانش نیست. به عمری که گذشت...

بعد نوشت : اگه الان بگن « سه روز دیگه بیشتر وقت نداری » ...